سرباز دنبالمون نکرده بود که اونم دنبالمون کرد
چند روز پیش توی مدرسه سوخت جامد ساختیم بعد امروز اومدیم توی پارک همینطوری یهو هوس کردم روشنش کنم :|
بچه ها هم همه پایه بودن -_-
منم روشنش کردم و شروع کرد به سوختن
همینجوری میسوخت و میسوخت و میسوخت که یهو از اون ته یه یارویی داشت میدوئید :|
فهمیدیم دنبال مائه و ما بدو اون بدو...
3 نفر بودیم و چون بنده لاغر ترین بودم و خب بدیهیه به خاطر وزنم سرعتم بیشتره اون دوتا رفتن جاهای دیگه و یارو افتاد دنبال من -_-
قشنگ نیم ساعت داشتم میدوئیدم و در آخر پیروز شدم :|
ولی ناموسا جوری پام گرفته که نمیتونم تکونش بدم -_____________________________-
+یه ذره به سربازاتون دوئیدن یاد بدید :|
++گند زدن تو المپیاد ریاضی ولی همچنان استوار وایسادم
هرچقدر هم ریسکش بره بالا و بالاتر