تیکه هایی از سفر :)

میخواست بره کفش بگیره ولی خب مامان و باباش رفتن و اینو نبردن فکر کردن خوابه :/

من: غزی؟

غزی: زهر

من : خو چیه آقا فک کردن خوابی دیگه مثلا لطف کردن بیدارت نکردن

غزی: بهشون گفته بودم منم میخوام بیام نگفته بودم؟؟؟؟

من: چرا گفتی ولی خب...

غزی: ولی نداره دیگه...اه

من: اه و کوفت و مرض مسافرتو ضایع نکن که پاشو با هم بریم اصلا

غزی:من شوخی دارم؟

من: من شوخی دارم؟

غزی: 😁

من: ببند نیشتو بدو بریم تا آویزونا بیدار نشدن

غزی:چشم چشم بریم 😊

رفت تو اتاق بعد دو ساعت اومد :/

من: تو که هنو عوض نشدی که :|

غزی: آماده بودم داشتم دنبال این میگشتم

یه بسته از این شکورول ها🙂

خب چقد این خوبه آخه؟؟؟؟؟؟

۱ حرف دوستام ۳ لایک :)

اووووووووووم، رسیدیم خونه :))))

اول از همه بگم جای تک تکتون خالی بود :)

واقعا چسبید :)))

از همون اول اولش که از تهران در اومدیم و افتادیم توی جاده کرج فلش رو متصل کردیم به سیستم ماشین و شروع کردیم به تکون دادن :)

پسرا توی ماشین ما دختر تو ماشین فامیل قشنگ تا ته آتیشگاه داشتیم میرقصیدیم D:

بعد نم نمک کوکمون تموم شد و... [خر و پف]

دوباره چش وا کردیم دیدیم شت :|

عجب ترافیک خری :|

دوباره خوابیدیم تا اینکه مامانم بیدارمون کرد

زده بودن بغل بر جاده بزن و بکوب :|

بعد مارو بیدار نکرده بودن :|

تک خورا -_-

عکس و این حرفااااااااااا تا دوباره سوار شدیم و آهنگ و اینا توی ماشین و رسیدیم کلاردشت :)

اولین ضد حال رو خوردیم :|

شبکه تماشا نداشت و این یعنی مایکل (فرار از زندان) پر :|

خب زهر مار :|

با همین ضد حال خوابیدیم تاااااااا فردا ...

۴ حرف دوستام ۵ لایک :)

عشق و حال

ناموسا اینجا بهشته ولی اردبیل یچیز دیگه بود

۱ حرف دوستام ۳ لایک :)

مهمون داریم چه مهمونی

نمی‌دونم گفتم بچه که بودم حدود ۳-۴ ساله به خاطر کلیه م مریض بودم یا نه

ولی خب فرض رو بر این می‌زاریم که گفتم و چنتا فکت میدم

یکی اینکه بیمارستان امام خمینی یا همون مرکز طبی کودکان بودم

یه دختری تو اتاقم بود به نام س که ۶ ماهه دنیا اومده بود و اون یکی قلش مرده بود

دختر اونو مامانم تقریبا زنده کرد توی اون بیمارستان خراب شده بی صاحب

و اینکه ما الان رفت و اون خونوادگی داریم

خب امروز اومدن خونمون :)

عاقا خیلی دوسشون دارم اصلا

راستی به مامان س میگم خاله بوقی :)))))

اما اینبار یکی همراشون بود که خب گفتم دختر خاله-دایی-عمه-عمو س هستش اما نبود :/

عمه ش بود

اصلا با ادبیات بزرگتر کوچیک تری حرف نمی‌زنم کاملا خودمونی حرف میزدم که دیدم س یهو گفت عمه :/

خب نمیشد زودتر بگید؟ :/

منم مثلا خیلی کول و از این حرفا همون‌جوری ادامه دادم -_-

خیلی بیبی فیسه :\

فکر کنم بترکونه ۳-۴ سال بزرگتر باشه ولی بازم برای برخورد اول توی این سن ضایع بود :|

ولی خب خیلی خوب شد که اومدن :)))))

پ.ن:

الانم من به خونواده میگم میام مسافرت میگن نمی‌خواد :[

۶ حرف دوستام ۲ لایک :)

این روزی که گذشت چه روزی بود؟

روز تولد یه

درسخون

قلقلی

بشکه

مهربون

عزیز

کلا همه چی تموم :))))

تولدت مبارک پاتریک :)))))))))

۱ حرف دوستام ۷ لایک :)

از هر دری، دری وری (دومیش)

دختر داییم: به به چه سفید کردی چه صفایی دادی

من: میخوای آدرس بدم بری سیبیلاتو بردارن؟

-----------------------------------------------------------------------------------------

یه ساعته منتظر غزاله خانومیم آماده شه بیاد بیرون

من: تق تق تق

غزی: بفرمایید

من: پسر ندارنا اینهمه خودتو ترگل ورگل میکنیا

[کیف پرت میکنه]

غزی: گمشو بیشوعور

-----------------------------------------------------------------------------------------

گواهینامه غزی دست من بود موقع رانندگی افسر گرفتش

گواهینامه شو دادم به بابام بره بده به پلیسه

رفتش پلیسه هی بابامو نگاه میکرد گواهینامه رو نگاه میکرد

بابام گفت جناب قبل از اینکه عکسو مطابقت بدی اسمو بخون

پلیسه گواهینامه داد فرار کرد

۱ حرف دوستام ۲ لایک :)

از هر دری، دری وری

(تو خونه عمه مامانم)

عسل: مامان ولی من ضرر کردما (نوه عمه مامانم)

مامانش: چرا؟

عسل: باید همون ارومیه رو میرفتم سال دیگه انتقالی میگرفتم

غزاله: مگه رتبه ت چند شد عسل جون؟

عسل: 587

من: آره دوبار

عسل: چی؟

من: هیچی گفتم حتما خیلی تلاش کردی دیگه

سال دیگه هم قطعا میتونی D:

------------------------------------------------------------------------------

(تو خونه ما روز اول توی مثلا عید سیاه مامانبزرگم)

دختر عمم (آبجیم) اومد تو زرتی پرید بغلم

من توی آشپزخونه: حالا واجب بود جلو جمع؟

هیشکی اینجا رابطه بین من و تورو نمیدونه :/

اون: خب واسه همین این کارو کردم دیگه :)

من: چرا؟

اون: اینجا کسایی بودن که هم با خونواده ما رابطشون بده هم با شما

به ما ها هم حسادت دارن هم زندگی مارو زیر نظر دارن

ببینن ما اینجوری پشت همدیگه ایم چششون از حدقه میزنه بیرون به حق 5 تن

من: با این سنت اینجوری ای وای به حال اینکه مادر شوهر بشیمردد 

------------------------------------------------------------------------------

عشقول 6 ساله من داشت میرفت خونشون و چون مهمون زیاد داشتیم نتونستم برم پایین باهاش

همینجوری داشتم میوه پخش میکردم یهو دیدم در آسانسور وا شد

منتظر مهمون جدید بودم که یهو اومد بیرون

من: جونم عزیزم؟

اون: میوه هارو میزاری اونور؟

[میوه هارو گذاشتم کنار]

من: خب بفرما :)

[پرید بغلم]

اون: عیدت مبارک داداشیم

من: [خر ذوق مرگ :) ]

۲ حرف دوستام ۴ لایک :)
کیستم؟

مثلا دانشجو!!!

ایناستاغارام:
_.dark.mh._
----------------------------------------
شاید به قول معلممون یه المپیادی بد بخت، به حقیقت یه کله خراب D:
----------------------------------------
میجنگم.
بردم، میسازم.
باختم، ساخته میشم.
----------------------------------------
به رهایی یک رویا و به ایستایی یک واقعیت
----------------------------------------
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
----------------------------------------
توی پشت صحنه دنیای ما/خوبی و بدی میمونه یادگار/زندگی برای ما یه خاطره س/از تموم آدمای روزگار
----------------------------------------
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
----------------------------------------
به نام خدایی که هست من است/گچ اکنون دوباره به دست من است
----------------------------------------
یه احمق به تمام معنا 😎
رفیقام :)
:)طراح قالب : داداش عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان