چند موردی

I. اردبیل که بودیم رفتیم خواستگاری برای داییم

رسما از روی ناچاری رفتم چون هنوز نه خوشم میاد نه احساس میکنم سنم به این کارا میخوره

نشسته بودیم اونجا و حرف میزدن و منم ساکت یه گوشه نشسته بودم

بابای دختره جانباز بوده بعد شهید شده و باید اوکی رو از یه بچه تخس 23 ساله میگرفتن و اونم زده بود به برقو تو مخ میرفت که من الان میگم نه و اینجور چیزا

حالا خوبه تو کل اردبیل و دهاتش پیچیده ها که خواهرش با دایی ما میچرخه و اینا واسه همن و اینا :/

بابای من از پسره پرسید آقا س رشتت چیه حالا؟

پسره یجور باد به غبغب انداخت و تکون خورد و سیس گرفت گفتم پزشکی تهرانه

یهو گفت علوم آزمایشگاهی

این حرکتش به من برخوردا اصلا رفت تو مخم :/

گفتم کجا میخونی؟

گفت اردبیل

گفتم دولتی؟

گفت نه آزاد :/

گفتم از سهمیه ت مگه استفاده نکردی؟

گفت چرا کردم

گفتم پس قربون دستت بزار من *141 رو بگیرم رتبه کشوریتو بگو شارژ ندارم :/

پسره ...

II. محرم شروع شد و من پیرهن مشکی ندارم هنوز تا این ساعت...

III. بعضی از اوقات واقعا میمونم که واقعا چی میشه اینقد میرم تو خودم که 2 ساعت فقط با صدای تق-تق باز و بسته کردن در فندکی که مونده دستم به فرش زل میزنم

IV. امروز رفتم مدرسه گواهی موقت دیپلمم رو گرفتم...

تک تک لحظات 12 سال از جلوم رد شد

V. چنتا باطری ماطری که مونده بودو برداشتم دیدم جمع قیمتاشون حول و حوش 1 تومن میشه :|

تازه یه باطری جدا هم هست 1.750 قیمتشه

VI. بیاید اول محرمیه قول بدیم آشغالای ظرف های نذری رو نریزیم زمین به خدا گناه دارن این عزیزای نارنجی پوش

VII. اکثرمونم نیازی به غذایی که تو هیئتا میدن نداریم اونارم بدیم به کسایی که نیاز دارن :)

VIII. برای هم دعا کنیم توی این شبا؟ :)

IX. از امشب یه سریا که تازه از کِیفشون برمیگردن گیر میدن به ماها که آی به جای اینکارا به چنتا فقیر کمک کنید و ال و بل و ... :/

رسما سرتون تو جیب شلوار خودتون باشه

X. حواستون باشه امام حسین میبینتتون :)

یا علی :)

۱۳ حرف دوستام ۲ لایک :)

اونسری از سوتی خودم گفتم اینسری میخوام از سوتی بقیه رو نمایی کنم

1.قبل از همایش انتخاب رشته از این خفن بازیا که شماره بدیم به هر نفر و این حرفا بود

شماره هاشونم sms میکردیم بهشون

روز همایش یه دختره اومد

بعد از اینکه فرم و اینارو دادم بهش گفتم شمارتون؟

گفت به تو چه اینجا وایسادی از این غلطا بکنی و ...

یه ساعت نطق غرایی ایراد کرد آخر سر گفتم منظورم شماره ای بود که براتون فرستاده بودیم

بعد از کلی اظهار پشیمانی شماره رو گفت و برگه شو گرفت :/

2.یکی دیگشونم اومد گفتم شمارتون؟

شروع کرد 0912... :|

نگم براتون از خنده ها D:

3.قرار شد برای اینکه آخر جلسه خفن بازیمون کامل بشه شماره هارو جمع کنم

نشسته بودم پشت میز هرکی رد میشد میگفتم شماره هاتونو بزارید روی فرم هاتون تحویل بدید

یه دختره اومد

گفتم شمارتونو بزارید رو فرم تحویل بدید

دیدم دختره یه خودکار در آورد از تو کیفش

دیگه زیاد دقت نکردم داشتم تو فکر بودم یهو گفت بفرمایید

میدونید روی فرم چی بود؟ :|

شمارشو روی یه کاغذ نوشته بود -_-

بعد رفت :/

من که خودم از خنده نمیتونستم کاری کنم یکی رفت بهش بگه خواهرم اشتباه زدی و این حرفا D:

۱۴ حرف دوستام ۷ لایک :)

۵ شنبه صبح

پایان این سفر طولانیه و منی که دلم حتی برای اون خانومه که میگفت "ایستگاه بعد نواب صفوی" تنگ شده به خواسته م میرسم😍

خدایا صد هزار تومن شکرت😂😍

۸ حرف دوستام ۸ لایک :)
کیستم؟

مثلا دانشجو!!!

ایناستاغارام:
_.dark.mh._
----------------------------------------
شاید به قول معلممون یه المپیادی بد بخت، به حقیقت یه کله خراب D:
----------------------------------------
میجنگم.
بردم، میسازم.
باختم، ساخته میشم.
----------------------------------------
به رهایی یک رویا و به ایستایی یک واقعیت
----------------------------------------
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
----------------------------------------
توی پشت صحنه دنیای ما/خوبی و بدی میمونه یادگار/زندگی برای ما یه خاطره س/از تموم آدمای روزگار
----------------------------------------
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
----------------------------------------
به نام خدایی که هست من است/گچ اکنون دوباره به دست من است
----------------------------------------
یه احمق به تمام معنا 😎
رفیقام :)
:)طراح قالب : داداش عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان