32 روز پیش تولد 6 سالگی جایی بود که من بهش میگفتم خونه
جایی که آدماشو خانوادم میدونستم (میدونم)
جایی که قشنگ ترین و زشت ترین لحظه های زندگیمو توش نوشتم
بدون ترس از قضاوت شدن
بدون نگرانی
بدون هیچی
جایی که بهم قشنگترین آدمای زندگیمو داد
جایی که دوستایی رو بهم داد که بتونم کنارشون زندگی کنم
جایی که بهم خارتپه رو داد
جایی که مهدی و آرین و امیر رو داد که باهم صب تا شب و شب تا صب پابجی بازی کنیم :)
جایی که فاطمه رو داد که باهم شادمهر گوش کنیم و بشینیم غیبت ملتو بکنیم
جایی که بهارو داد تا بشینیم با هم پشت سر تک تک بچه های دانشگاه غیبت کنیم و از دراما ها به هم بگیم و بخندیم و ... D:
جایی که شیدا رو داد تا توی سرما و گرما بدون خونه نمونم :))))))))))))))))))))))))))))))))) [داستان داره :)]
جایی که پریناز رو داد تا یهو بخاطر کیک کردن امیر ازش کیک بگیریم :))))
جایی که بهم ستوده ای رو داد که ازش کلی درس برای زندگیم یاد بگیرم :)
جایی که فائزه رو داد تا یکی باشه حرص منو در بیاره :))))
همونجایی که پریسایی رو داد که بتونم حرضشو در بیارم :))))))))))))
و درنهایتِ خارتپه...
جایی که مهرنازو بهم داد تا مشکلات زندگیم نصف بشه :)
جایی که سارایی رو داد که به خاطر اینکه نتونستم برم تولدش دلتنگ ترین بودم
جایی که بهم مستور رو داد تا مثل یه خواهر بزرگتر خیلی جاها کنارم باشه و کمکم کنه
جایی که نه به صورت مستقیم ولی به صورت غیرمستقیم آدم هایی رو وارد زندگیم کرد که وقتی بهشون فکر میکنم سراپا لبخند میشم
آره بچه ها
دوستون دارم
خیلی زیاد
خوشحالم که دارمتون
و در نهایت یه تشکر از اون پسرک 15 ساله ای بکنم که تصمیم گرفت بیاد توی دامنه .blog.ir شروع به وبلاگ نویسی کنه
دمت گرم گل پسر