کمی تا پایان اردو تابستانی
کم کم اردو تابستونیمون داره تموم میشه و بچه ها از حد منفی حداقل به 20 رسیدن :)
بین مسئولا هم محبوب ترین شدم :)
کم کم اردو تابستونیمون داره تموم میشه و بچه ها از حد منفی حداقل به 20 رسیدن :)
بین مسئولا هم محبوب ترین شدم :)
حس اون پسر بچه ای رو دارم که خونمونو عوض کردیم من نمیتونم برم کوچه با دوستای قدیمیم قوتبال بازی کنم :(
امروز توی مترو ۲ تا بچه (یکیشون پسر اون یکی دختر) دیدم گوله نمممممممکککککک
موها فرفررررییییی عین سیم ظرفشویی
چشم ابرو مشکیییی
پسره یکی دو سال بزرگتر بود و دختره تازه تازه راه میرفت :)))
دختره منو دید طبق معمول یه چشنک زدم بهش یهو دیدم خندید :)))
یهو گردنشو کج میکرد منم کج میکردم میخندید :)))
دل میبرد دیگه 😀
یه خانومی هم بغل دست ما بود اولش با یه لبخند داشت مارو نگاه میکرد یهو گوشیشو در آورد
شروع کرد تایپ کردن
تند و تند :)
هی منو نگاه میکرد مینوشت بچه هارو نگاه میکرد مینوشت :)
الان که من دارم این پستو مینویسم شاید یه پستی منتشر شده باشه با همین موضوع که من شخصیت اصلیشم :)))
فقط اگه اینجارو میخونه خواستم بگم منم😂😂😂
"محمد تو رسما یه دیوونه ای"
خب؛ این جمله بالا رو اینقدری تو زندگیم شنیدم که حد نداره
از طرف دوست، فامیل، خانواده، غریبه که غلط میکنه و ...
یکی از دیوونگیامو بگم براتون :)
چند روز پیش بنده خدایِ من که خیلی دوسش داشتم گفت یا من یا "م"
منم خیلی قاطع گفتم "م" :)
من رفیقم رو چه همجنس چه غیر همجنس به عالم نمیدم :)
بگم شب سومیه به چیا رسیدم؟ :)
اربعین کربلا اوکی شد :)
مرسی از دعا هاتون
اون پرچمه هست بالا گنبد حضرت ابالفضل تکون تکون میخوره :)))
الان خونه ماست :)
گوش کنیم :)
پ.ن: اول اینکه اون بالا به جای موزیک باکس یچی دیگه گذاشتم و زیاد هم اسمشو دوست ندارم اگه اسمی پیشنهاد دارید بگید مرسی میشم :)
پ.ن2: اون مداحی آخریش رو هم گوش کنید از عبدالرضا هلالیه :)
پ.ن3: برای اون کسی که موزیک باکسه رو برام درست کرد هم دعا کنید
پ.ن4: میشه برا منم دعا کنید؟ :)
دلم کربلا میخواد :(
I. اردبیل که بودیم رفتیم خواستگاری برای داییم
رسما از روی ناچاری رفتم چون هنوز نه خوشم میاد نه احساس میکنم سنم به این کارا میخوره
نشسته بودیم اونجا و حرف میزدن و منم ساکت یه گوشه نشسته بودم
بابای دختره جانباز بوده بعد شهید شده و باید اوکی رو از یه بچه تخس 23 ساله میگرفتن و اونم زده بود به برقو تو مخ میرفت که من الان میگم نه و اینجور چیزا
حالا خوبه تو کل اردبیل و دهاتش پیچیده ها که خواهرش با دایی ما میچرخه و اینا واسه همن و اینا :/
بابای من از پسره پرسید آقا س رشتت چیه حالا؟
پسره یجور باد به غبغب انداخت و تکون خورد و سیس گرفت گفتم پزشکی تهرانه
یهو گفت علوم آزمایشگاهی
این حرکتش به من برخوردا اصلا رفت تو مخم :/
گفتم کجا میخونی؟
گفت اردبیل
گفتم دولتی؟
گفت نه آزاد :/
گفتم از سهمیه ت مگه استفاده نکردی؟
گفت چرا کردم
گفتم پس قربون دستت بزار من *141 رو بگیرم رتبه کشوریتو بگو شارژ ندارم :/
پسره ...
II. محرم شروع شد و من پیرهن مشکی ندارم هنوز تا این ساعت...
III. بعضی از اوقات واقعا میمونم که واقعا چی میشه اینقد میرم تو خودم که 2 ساعت فقط با صدای تق-تق باز و بسته کردن در فندکی که مونده دستم به فرش زل میزنم
IV. امروز رفتم مدرسه گواهی موقت دیپلمم رو گرفتم...
تک تک لحظات 12 سال از جلوم رد شد
V. چنتا باطری ماطری که مونده بودو برداشتم دیدم جمع قیمتاشون حول و حوش 1 تومن میشه :|
تازه یه باطری جدا هم هست 1.750 قیمتشه
VI. بیاید اول محرمیه قول بدیم آشغالای ظرف های نذری رو نریزیم زمین به خدا گناه دارن این عزیزای نارنجی پوش
VII. اکثرمونم نیازی به غذایی که تو هیئتا میدن نداریم اونارم بدیم به کسایی که نیاز دارن :)
VIII. برای هم دعا کنیم توی این شبا؟ :)
IX. از امشب یه سریا که تازه از کِیفشون برمیگردن گیر میدن به ماها که آی به جای اینکارا به چنتا فقیر کمک کنید و ال و بل و ... :/
رسما سرتون تو جیب شلوار خودتون باشه
X. حواستون باشه امام حسین میبینتتون :)
یا علی :)
مثلا دانشجو!!!