موضوع انشاء
پاییز خود را چگونه گذراندید؟!
معلم اومد سر کلاس
طبق معمول همه برپا و بعدش معلم شد متکلم وحده
خب بچه ها
هر سال همه معلما عادت دارن میپرسن "تابستان خودرا چگونه گذرانده اید؟" یه جمله تکراری و خسته کننده...
بیاید اینسری از پاییز حرف بزنیم
پاییز خودتون رو چجوری گذروندید؟!
شروع کردیم به نوشتن
یکی از بچه ها مثل همیشه زود نوشت و رفت پای تخته تا انشاء شو بخونه:
به نام خدا
موضوع
پاییز خود را چگونه گذراندید؟!
پاییز فصل عجیبیه
فصلی پر از اجتماع شیرینی و تلخی
فصل عشق، فصل جدایی
فصلی که دیوونه هارو از عاقل ها غربال میکنه
دیوونه ها قشنگ توی پاییز جلوی چشمامونن
اونی که رو برگ های نارنجی تند تند میپره
اونی که زیر بارون شدید چتر بسته توی دستشه
حتی اونی که دستش توی دستاشه
فصل مرور خاطرات، یا بهتر بگم
هجوم حجمه های خاطره
خوب، بد، زشت، زیبا
فصلی که توش تو اوج تنهایی آسمون با اون همه عظمت میشه همدمت
بغض میکنی بغض میکنه
دلش میگیره دلت میگیره
با هم گریه میکنید
با هم بقیه رو اذیت میکنید
تو عاشق های روی صندلی پارک رو
اون درختای سایه بون عاشقای پارک رو
باورتون میشه؟!
این همون آسمونی بود که وقتی توی تابستون بغضمون میگرفت با خشونت حلقه های اشک رو از صورتمون پاک میکرد...
شاید دلش برامون سوخته
شاید بزرگ شدیم...
پاییز فصل دلتنگیاس
حتی زمینه ساز دلتنگی هاس
دلتنگی هایی که دست خودش نبوده
وگرنه اونم مثل ما دلتنگ نبود...
تنها نبود...
عاشق نبود...
پاییز اینقدری تنهاس که شروعش برای خیلیا عذابه و پایانش برای همه جشن...
حق داره دلگیر باشه...
اینهمه پاییز پا به پای ما بود
یه بار هم ما سنگ صبورش باشیم
حداقل برای خدافظی بغل کردنش رو فراموش نکنیم تا بدونه کسی منتظرش هست
مثل من
مثل تو
مثل ما...