همین الان یهویی طور
بابام: خب ف، پس خیاطی هم میکنی؟
ف: بله عمو
مامانم: خب ببین ف جان تو از آذر و دی قهر کن با ما تا فروردین
ف: الان 4 ساله با خواهرم قهرم پارچه هاش دستمه
بابام: پس تنبلی دیگه
ف: آره مامان میبینه مثلا از شرکت که میام یه شب الگو میکشم همینجوری یه شب...
بابام: مگه چیکار میکنی تو شرکت؟
ف:چایی میدم
طی میکشم
آب حوض میکشم
میرم از چشمه آب میارم...
[خنده حضار]
چقد این خنده هارو دوست دارم :)