وقتی ابر تا یه جایی زورش میرسه
توی مترو بودم (خط۷) یهو گوشیم زنگ خورد
بابام بود داشت یه یری چیزایی از بارون و سیل و اینا میگفت و خب از امکانات خط ۷ اینه که شما اونجا از جهان به دوری
اصلا صداش نمیومد
بنابر شک و گمان اون پارچه کیفم رو در آوردم کشیدم رو کیفم، سوئیشرتمو بستم و با تجهیزات داشتم میومدم بیرون دیدم یه قطار داره جم و جور میشن و خودشونو برای بارون آماده میکنن
آقا ما اومدیم بیرون خب طبق عادت اولین نفر زدیم بیرون و اولین نفر از تو ایستگاه رفتم بیرون دیدم عه :/
شما بگو یه قطره تف روی زمینه :/
اصلا و ابدا -_-
هیچی دیگه با اخرین سرعت دور شدم :/
گیرم میاوردن آرع 😂😂😂