شب اردو نامه
اول بگم که جای همتون خالی خیلی چسبید :)))
آقا ما رفتیم رسیدیم شهریار رفتیم سالن و نهار و این حرفا بعد از ساعت ۴ شروع شد بارون اومد تااااا فرداش ساعت ۴ که داشتیم راه میافتادیم :/
شبش با تموم بارون و اینا یه سقف برای آتیش زدیم زیرش آتیش روشن کردیم و...
اصلا نمیدونید چه حالی میداد :)))
دوتا از بچه ها گیتار میزدن بعد همه میخوندیم :))))))))
+پست های یادگاری