سری پست های دوست دارم جای ... باشم ۲
اینسری دلم میخواد جای خودم باشم :)
امروز داشتیم با دو تا از بچه هامون میومدیم و خب طبق معمول
راه میرفتیم قهقهه میزدیم راه میرفتیم :)
همینجوری یه سر رفتیم بین راه ساندویچ گرفتیم با نوشابه (این نوشابه مهمه)
دلتون نخواد هی میخوردیم هی میخندیدیم انگار نه انگار یه محل عمومیه (همینقدر بیشعور)
دیگه کم کم به جایی رسیده بودیم بقیه هم با خنده های ما خنده شون میگرفت
طبق عادت ته نوشابه م رو با خودم آوردم بیرون یه ذره بعد تر خوردم (اون حس بعد از خوردن نوشابه رو دوست دارم بمونه یه مدت و فقط هم اون مزه تو دهنم باشه)
خوردم و تموم شد همینجوری که داشتم حرف میزدم اومدم بطری رو بندازم سطل آشغال خورد لبه اونوری سطل بلند شدن اون همانا یهو یه ماشین رد شدن همانا
افتاد تو ماشین :/
حالا مارو میگی؟!
هی قهقهه هی من بدو اون دو تا بدو اصلا یه وضعی
تا اینجایی که خیسی اشک رو روی صورتم حس میکردم :)))
اصلا خیلی چسبید لامصب
سعی کنید یه بار امتحان کنید :)))