ای بابا من که این نبودم / اینقد هر روز پخش زمین نبودم
چند وقته رد دادم
بدجور
هم عقلی
هم اخلاقی
کلا بیشور شدم :|
مثلا میرم توی یه جمعی
یه سلام ریز میدم سرم رو مثل اون حیوون خوشگله هست توی کارتونا فیلسوفه مثل اون میندازم پایین از وسط جمع رد میشم کارمو میکنم بدون خدافظی میرم
بدون شب بخیر میخوابمو بدون صبح بخیر پا میشم
به حرف های معلم دینی گوش نمیدم!
سر کلاس ادبیات با معلم سر آرایه ها توی شعرا بحث نمیکنیم
دیگه حتی برای خودم شعر نمیخونم
برام فرقی نداره چی قراره بشه و چی میخواد بشه
برام مهم نیست پوریا امروز توی مدرسه هست یا نه
برام مهم نیست محیا امروز هست یا نه
برام مهم نیست امیر حسین منتظره ساعت 2.5 بشه زنگ بزنه چرت و پرت بگیم بخندیم
حتی وقتی زنگ میزنه قطع میکنم
حتی دیگه شبا میتونم بدون پتو بخوابم و خب این خیلی بده -_-
رک بگم...
پوچی مطلق
نمیدونم چرا
ولی میدونم یه بن بست خاصی دارم...
میدونم بهش نرسیدما
ولی میدونم یه روزی بهش میرسم
پ.ن:
عنوان از حضرت شایع