تبیان امروز

امروز صبح داشتیم رفتیم بازم پیش بچه ها و اینا...

رسیدیم دانشگاه رفتیم سالن همایش ابوریحان تخته های مکاسیستم رو می‌دیدیم که...

-علی

+جان؟

-مگه قاسمی نگفته بود که تبیان زیر ۲۰ تا مکانیزمه؟؟!

+چرا

-خب تخته این دختره بالای ۲۰ تاس که :/

زنگ زدیم بهش جواب داد تا بحث مکاسیستم رو انداختم گفتم کار دارم خدافظ خدافظ قطع کرد...

اعصابم بهم ریخت

بد هم به هم ریخت

شخم زدم دانشگاهو تا پیداش کنم ولی نشد که نشد...

داشتم اتیش می‌گرفتم...

از دروغ گفتن اونم به این صراحت متنفرم..

حداقل حرمت کار هارو نگه می داشتی رو نمیشد گند کاریت...

نمیتونستم یجا بشینم هی میرفتم اینور یدونه به اینور میزدم یدونه به اونور...

بالاخره بعد یکی دو ساعت داشتم اروم میشدم

یکی از همسفر های ویتناممونو دیدم اروم تر شدم

داشتم میرفتم پیش خواهر همکلاسیم که آنه رو دیدم

اروم تر شدم

خواهر همکلاسیم مسابقه داشت

کلی کار هم برام کرده بود

همینجوری اونجا بودم که یه بی غیرتی یه حرف مفتی زد

دوباره گر گرفتم و دعوا شد

داشتن هممونو میندازه بیرون که مسئولمون اوکی کرد...

موندیم رفتن

امروز کلی اذیت شدیم

خیلی خیلی زیاد

فقط یه چیزی...

بیشعوری بس نیست؟!

۱ حرف دوستام ۴ لایک :)

تبیان امروز

از همه نظر عالی

هرکیو که میشناختم واقعا خوشحال بود و ترکونده بود :))))

از بچه های خودمون تااااا آنه و دوستاش :)

یه سریا که دیگه شخم زدن کل مسابقه رو D:

۸ حرف دوستام ۴ لایک :)

اگه بیاد اونروز؟

یه روزی میاد نه منی هستم نه تویی

نه منو تویی

نه مایی...

۳ حرف دوستام ۴ لایک :)

من؟!

کمتر از ۵۰۰ روز مونده به کنکور ۹۸

خیلی برام سخته بخوام از المپیاد شیفت کنم روی کنکور

واقعا سخته شاید هنوز درک نکنید :)

ولی خب...

امروز یه آقایی نشسته بود ور دستم

چقد گفتیم این المپیاد تهش بن بسته؟

چقد بابات بهت گفت؟

چقد مدرسه گفت؟

ولی تو بازم کار خودتو کردی...

با تموم احترام بهش گفتم بازم کار خودمو میکنم...

نمیدونم اشتباه کردم یا نه

من ریاضی رو واقعا عاشقانه میپرستم

رتبه کنکور هم برام مهم نیست

بخوایم دایورت طور به بحث نگاه کنیم این ۲ سال پژوهشی-المپیادی من بهترین ۲ سال زندگیم بود...

هم ایده هم فکر هم تلاش هم همه چیز...

کم نیست کارایی که کردم...

اگه بخوایم کنکوری در نظر بگیریم...

من حسابان و هندسه و آماری رو صد میزنم که رتبه های برتر حسرت ۱ درصدشو میخورن

اینم خب شاید درک نکنید اگه توی این دور نیستید

من دوست دارم ریاضی محض بخونم و میخونم

شاید بگید خریت :)

ولی دوست دارم

آمار رو دوست دارم و میخونم

خدارو چه دیدی شاید رشته زدم آمار :)

اینقد دیوونه هستم هرکاری ازم بگی بر میاد یهو دیدی برق شریف یهو دیدی نساجی وسط کویر لوت

ادامه مطلب ۲۱ حرف دوستام ۱۴ لایک :)

تیکه هایی از سفر :)

میخواست بره کفش بگیره ولی خب مامان و باباش رفتن و اینو نبردن فکر کردن خوابه :/

من: غزی؟

غزی: زهر

من : خو چیه آقا فک کردن خوابی دیگه مثلا لطف کردن بیدارت نکردن

غزی: بهشون گفته بودم منم میخوام بیام نگفته بودم؟؟؟؟

من: چرا گفتی ولی خب...

غزی: ولی نداره دیگه...اه

من: اه و کوفت و مرض مسافرتو ضایع نکن که پاشو با هم بریم اصلا

غزی:من شوخی دارم؟

من: من شوخی دارم؟

غزی: 😁

من: ببند نیشتو بدو بریم تا آویزونا بیدار نشدن

غزی:چشم چشم بریم 😊

رفت تو اتاق بعد دو ساعت اومد :/

من: تو که هنو عوض نشدی که :|

غزی: آماده بودم داشتم دنبال این میگشتم

یه بسته از این شکورول ها🙂

خب چقد این خوبه آخه؟؟؟؟؟؟

۱ حرف دوستام ۳ لایک :)

اووووووووووم، رسیدیم خونه :))))

اول از همه بگم جای تک تکتون خالی بود :)

واقعا چسبید :)))

از همون اول اولش که از تهران در اومدیم و افتادیم توی جاده کرج فلش رو متصل کردیم به سیستم ماشین و شروع کردیم به تکون دادن :)

پسرا توی ماشین ما دختر تو ماشین فامیل قشنگ تا ته آتیشگاه داشتیم میرقصیدیم D:

بعد نم نمک کوکمون تموم شد و... [خر و پف]

دوباره چش وا کردیم دیدیم شت :|

عجب ترافیک خری :|

دوباره خوابیدیم تا اینکه مامانم بیدارمون کرد

زده بودن بغل بر جاده بزن و بکوب :|

بعد مارو بیدار نکرده بودن :|

تک خورا -_-

عکس و این حرفااااااااااا تا دوباره سوار شدیم و آهنگ و اینا توی ماشین و رسیدیم کلاردشت :)

اولین ضد حال رو خوردیم :|

شبکه تماشا نداشت و این یعنی مایکل (فرار از زندان) پر :|

خب زهر مار :|

با همین ضد حال خوابیدیم تاااااااا فردا ...

۴ حرف دوستام ۵ لایک :)

عشق و حال

ناموسا اینجا بهشته ولی اردبیل یچیز دیگه بود

۱ حرف دوستام ۳ لایک :)

مهمون داریم چه مهمونی

نمی‌دونم گفتم بچه که بودم حدود ۳-۴ ساله به خاطر کلیه م مریض بودم یا نه

ولی خب فرض رو بر این می‌زاریم که گفتم و چنتا فکت میدم

یکی اینکه بیمارستان امام خمینی یا همون مرکز طبی کودکان بودم

یه دختری تو اتاقم بود به نام س که ۶ ماهه دنیا اومده بود و اون یکی قلش مرده بود

دختر اونو مامانم تقریبا زنده کرد توی اون بیمارستان خراب شده بی صاحب

و اینکه ما الان رفت و اون خونوادگی داریم

خب امروز اومدن خونمون :)

عاقا خیلی دوسشون دارم اصلا

راستی به مامان س میگم خاله بوقی :)))))

اما اینبار یکی همراشون بود که خب گفتم دختر خاله-دایی-عمه-عمو س هستش اما نبود :/

عمه ش بود

اصلا با ادبیات بزرگتر کوچیک تری حرف نمی‌زنم کاملا خودمونی حرف میزدم که دیدم س یهو گفت عمه :/

خب نمیشد زودتر بگید؟ :/

منم مثلا خیلی کول و از این حرفا همون‌جوری ادامه دادم -_-

خیلی بیبی فیسه :\

فکر کنم بترکونه ۳-۴ سال بزرگتر باشه ولی بازم برای برخورد اول توی این سن ضایع بود :|

ولی خب خیلی خوب شد که اومدن :)))))

پ.ن:

الانم من به خونواده میگم میام مسافرت میگن نمی‌خواد :[

۶ حرف دوستام ۲ لایک :)

این روزی که گذشت چه روزی بود؟

روز تولد یه

درسخون

قلقلی

بشکه

مهربون

عزیز

کلا همه چی تموم :))))

تولدت مبارک پاتریک :)))))))))

۱ حرف دوستام ۷ لایک :)

از هر دری، دری وری (دومیش)

دختر داییم: به به چه سفید کردی چه صفایی دادی

من: میخوای آدرس بدم بری سیبیلاتو بردارن؟

-----------------------------------------------------------------------------------------

یه ساعته منتظر غزاله خانومیم آماده شه بیاد بیرون

من: تق تق تق

غزی: بفرمایید

من: پسر ندارنا اینهمه خودتو ترگل ورگل میکنیا

[کیف پرت میکنه]

غزی: گمشو بیشوعور

-----------------------------------------------------------------------------------------

گواهینامه غزی دست من بود موقع رانندگی افسر گرفتش

گواهینامه شو دادم به بابام بره بده به پلیسه

رفتش پلیسه هی بابامو نگاه میکرد گواهینامه رو نگاه میکرد

بابام گفت جناب قبل از اینکه عکسو مطابقت بدی اسمو بخون

پلیسه گواهینامه داد فرار کرد

۱ حرف دوستام ۲ لایک :)
کیستم؟

مثلا دانشجو!!!

ایناستاغارام:
_.dark.mh._
----------------------------------------
شاید به قول معلممون یه المپیادی بد بخت، به حقیقت یه کله خراب D:
----------------------------------------
میجنگم.
بردم، میسازم.
باختم، ساخته میشم.
----------------------------------------
به رهایی یک رویا و به ایستایی یک واقعیت
----------------------------------------
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
----------------------------------------
توی پشت صحنه دنیای ما/خوبی و بدی میمونه یادگار/زندگی برای ما یه خاطره س/از تموم آدمای روزگار
----------------------------------------
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
----------------------------------------
به نام خدایی که هست من است/گچ اکنون دوباره به دست من است
----------------------------------------
یه احمق به تمام معنا 😎
رفیقام :)
:)طراح قالب : داداش عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان