دوای همه دردام

تویی و بس

۱۳ لایک :)

و تو چمیدانی ۱۴ ساعت و نیم درس خواندن یعنی چه؟!

دهنمون صاف شد :/

صبح امتحان دادیم

فصل ۱ فیزیک و شیمی و هندسه جمع شد

قرابت و آرایه ادبیات جمع شد

عصر آزمون دادیم

عربی خوندیم شب آزمون دادیم

۱۱ حرف دوستام ۷ لایک :)

اصلا یجوری شده :/

دختره اومده دایرکت میگه احساس میکنم خیلی بهم شبیهیم :/

میگم خب؟!

میگه خب میتونیم یه مدت با هم باشیم؟!

میگم نه :/

میگه چرا؟!

میگم برای خنده :/

بهش بر خورد

:/

:|

:\

خب مومن این چرا داره؟!

من نه پستی داره اینستام نه توی این یکی دوروزی که تو بودی استوری گذاشتم حتی پروفایلمم سفیده :/

خب از کجا فهمیدی شبیه همیم؟! :/

۱۲ حرف دوستام ۶ لایک :)

بودن پیشت چه لذتی داره :)))

چه وقتی توی اون اتاق پر از سفیدی بودی

چه الان که توی اتاق گل من گلی خودتی :)

۱۱ حرف دوستام ۶ لایک :)

یه همسایه داریم شاه نداره

البته منطقی هم هستش چون اگه همسایه شاه ساعت ۲ نصف شب تا کله سحر با صدای ۵۲ مرتبا زر بزنه حضرت شاه لطف می‌کنه و جرش میده

البته ما یکم همسایه داریمون بهتر از شاهه

۰ حرف دوستام ۴ لایک :)

لعنت به کنکور ۱

پرستش عاشقانه توحیده اما عاشق پرستیدن شرک :)

همین قدر ادبیات قشنگه :)))))

بینهایت تا کلمه و ترکیب :)))

اما حیف باید ابزاری بخونیم برا کنکور :(

#سری_پست_های_لعنت_به_کنکور

۷ حرف دوستام ۵ لایک :)

۴ راهی زندگی :///

فهمیدند بنده وبلاگ دارم حالا لطف کردن ۴ تا راه جلو پام گذاشتن

۱.بلاگر بشه

۲.من وبلاگمو تخته کنم

۳.آدرس وبلاگمو تحویلشون بدم :/

۴.ادمین وبلاگم بشه

و بنده رو کچل نمود -_-

۸ حرف دوستام ۶ لایک :)

علی مع الحق، الحق مع العلی

میگن به آقا گفتم شما بالاتری یا آدم؟!

گفت من

گفتن چرا؟!

گفت آدم از خوردن گندم منع شده بود ولی خورد و از بهشت طرد شد اما من چون بی ارزشی دنیارو می‌دونم خودم تا الان نون گندم نخوردم

گفتن شما برتری یا نوح؟!

گفت من

گفتن چرا؟!

گفت وقتی نوح امتشو دعوت کرد و اونا قبول نکرد امتشو نفرین کرد اما با اینکه بعد از پیامبر اینهمه منو آزار دادن اما من نفرین نکردم

گفتن شما برتری یا ابراهیم؟!

گفت من

گفتن چرا؟!

گفت ابراهیم از خدا خواست مرده زنده بشه تا ایمانش زیاد بشه اما اگر تمام پرده ها کنار بره ذره ای به ایمان من اضافه نمیشه

گفتن شما برتری یا موسی؟!

گفت من

گفتن چرا؟!

گفت وقتی موسی میخواست بره دعوت کنه فرعون رو از ترس جونش هارون رو با خودش برد اما وقتی پیامبر به من گفت به مکه برم و قرآن بخوانم با اینکه کمتر کسی از بستگان اونها پیدا میشه که به دست من کشته یا زخمی نشده باشه اما من نترسیدم

گفتن شما برتری یا عیسی

گفت من

گفتن چرا؟!

گفت وقتی مادر حضرت مسیح خواست عیسی رو توی مسجد بدنیا بیاره ندا اومد اینجا عبادتگاهه نه زایشگاه اما من توی خانه خدا بدنیا اومدم.

+الحق که حیدری به تو می آید :))))

۲ حرف دوستام ۵ لایک :)

مرسی ازت :))))

خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتت :)

دمت خیلی گرم :)

از این هدیه دوباره ت بهترین نگه داری رو میکنیم :)

قول میدم 😉😁

۸ حرف دوستام ۶ لایک :)

من میگم رقابت سخته میگید نع

با ۴۰ ادبیات 

۵۷ عربی

۷۸ دینی

۱۳ زبان

۲۰ حسابان

۳۰ هندسه

۳۰ گسسته

۳۳ فیزیک

۳۷ شیمی

شدم رتبه آخر ۳ تا مدرسه 😐

بین ۱۵۷ تا دانش آموز

۶ حرف دوستام ۵ لایک :)
کیستم؟

مثلا دانشجو!!!

ایناستاغارام:
_.dark.mh._
----------------------------------------
شاید به قول معلممون یه المپیادی بد بخت، به حقیقت یه کله خراب D:
----------------------------------------
میجنگم.
بردم، میسازم.
باختم، ساخته میشم.
----------------------------------------
به رهایی یک رویا و به ایستایی یک واقعیت
----------------------------------------
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
----------------------------------------
توی پشت صحنه دنیای ما/خوبی و بدی میمونه یادگار/زندگی برای ما یه خاطره س/از تموم آدمای روزگار
----------------------------------------
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
----------------------------------------
به نام خدایی که هست من است/گچ اکنون دوباره به دست من است
----------------------------------------
یه احمق به تمام معنا 😎
رفیقام :)
:)طراح قالب : داداش عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان