دوباره باز داره میاد بود محرم :))))))))
۴۰ روز تا شب حضرت عشق
یدونه دو رقمی و ۱۴ تا ۳ رقمی بدون سهمیه؟!!!
۱۸ تا زیر ۲۰۰۰ ؟!
چه کردی آقای جلالی
امتحان اول بد نبود...
ولی امتحان دوم یه افت درصد و تراز وحشتناک داشتم در حد ۳هزار تا -_-
درصد های امتحان اول
ادبیات ۶۰
عربی ۳۷
دینی ۷۷
زبان ۷۵
حسابان ۸۰
گسسته ۹۳
هندسه ۱۰۰
فیزیک ۷۵
شیمی ۶۰
و حالا درصد های امتحان دوم
ادبیات ۱۸
عربی ۳۷
دینی ۴۰
زبان ۴۵
حسابان ۳۷
گسسته ۴۷
هندسه ۴۰
فیزیک ۳۷
شیمی ۳۷
:///////
حالا درسته سر امتحان حالم بد شد ولی دیگه...
این امتحان از الان شروع میکنم شخم میزنم...
شخممممممم
هرکاری که بتونم انجام میدم برات تا نگی ای کاش پسر بودم
پ.ن:
واقعا خسوف اونقدر مهم نیست که دل از دلدار بکنی :)
[دلدار: آنالیز ترکیبی]
نشسته بودیم داشتیم پدر رو میدیدیم یهو زینگ زینگگگگگگگ
زنگ خونه رو زدن
صحنه ای رو که توی ایفون دیدم فقط یچی تونستم بگم...
بابا بدوووووووووو
خونه ما ته کوچه س
ته تهش
بعد یه L طور داره که بغلش یه خونه س (بود) که عقب نشینی نکرده بود و خونه داشت ویران میشد یارو هم کرده بودتش انبار اسباب بازی و عروسک
یه حیاط داشت کلی کلی کلی پیچک بود اومده بود روی ساختمون ما
کلی درخت و اینا هم بود و اینا همشون یه شعله میخواست...
بابام رفت پایین و اتش نشانی هم اومد
کوچه تنگ بود ماشین ها تو نمیومدن...
خونه مگه خاموش میشد؟!
سقف چوبی...
پر از عروسک های پولیشی و اسباب بازی های پلاستیکی و در نهایت خریت... مواد منفجره ۴ شنبه سوری...
کلی دینامیت و آبشار و ...
توی اون بهبهه که خب خیلیاشون اتیش ندیده بودن و الفرار من لم داده بودم یه کنج و داشتم زیبایی های شعله های مختلف و میدیدم :)
وقتی شیلنگ گازش پاره شد و یه شعله صورتی داشت اون وسط قر میداد و همزمان آبشار ها روشن شدن :)))
[بابای هستی یادتونه با هاش رفته بودیم شیراز؟! همون اومده بود]
صدای داد های ۲ تا فرمانده (بابای من و بابای هستی) دوتا کوچه رو خفه کرده بودن (خونه هه یه طرفش کوچه جلویی بود یکیش پشتی)
با یه صدای داد حتی فرمانده ها هم سکوت کردن...
حتی فکر از دست دادن نیرو...
- حسین
حسیییییین
یه داد دیگه
طوری بود که معلوم بود اتفاقی براش نیافتاده...
بعد از ۳ ساعت یعنی ساعت ۱ نصف شب شعله اولیه خونه خوابید
حالا وقت اون بود برن کارتن هارو نحوه بدن و آتیش هایی که زبونه میکشید و خاموش کنن
ساعت ۳ صبح تقریبا تموم شد و شروع کردن به تخلیه دود...
الان وقت شناخت انواع آدم ها بود
یه سریا با شربت و میوه و آب پایین بودن...
اما یه سریا...
دنبال دزدیدن اسباب بازی بودن...
جوری که نیروی انتظامی ۳-۴ تاشونو گرفت...
یه سریا هم شروع کرده بودن به مسخره بازی...
قشنگ یه ایران کوچیک توی کوچمون بود
کلی دزد، آدمای مهربون، آدمای یشعور، پلیسی که خودش اسباب بازی برد چنتا، و یه شخصی که مثل کلید اسرار انبار کرده بود گرون بفروشه سود کنه همه ش ضرر شد...
ادبیات: نقش های اصلی جمله، شناخت کاربرد های ضمیر
عربی: جامد و مشتق
دینی: درس ۱ تا ۴ دهم
زبان: هرچی درس داده
حسابان: معادلات و توابع، رسم توابع به کمک انتقال، توابع چند ضابطه ای، تابع یک به یک، وارون تابع
شیمی: کل فصل ۱
گسسته: آنالیز ترکیبی
فیزیک: کار و انرژی و توان
هندسه: هندسه دهم فصل ۲، کل ماتریس
۱. کامپیوترم رو روشن میکنم دود میکنه :/
وقت ندارم ببرمش بیرون...
۲.سر کلاس دینی بودم یهو گوشیم زنگ خورد :/
بچه ها شروع کردن به سرفه فقط وقت کردم قطعش کنم
بعد اومدم بیرون دیدم محیاعه :/
زنگ زدم بهش جواب نداد
بعد رسیدم خونه خوابیدم
پاشدم دیدم اس ام اس داده کلاسم ساعت ۸.۵ بهت زنگ میزنم دیدم ساعت ۹ عه :/
دوباره من زنگ زدم در دسترس نبود :/
امرو صبح مدرسه بودم گوشیم جا مونده بود زنگ زده بود :/
امروز زنگ زدم بالاخره طلسم شیکست فهمیدم اشتباه گرفته بود اولش :///
۳.رفتیم پینت بال
اینقد حال داد که دو روز پا درد داشتم :/
۴. جمع بندی های این هفته رو هم امرو میزارم ^_^
۵. بابت مورد ۱ الکمک :/
۶.لیگ شروع شد :/
۷. بابام اینا دارن میرن اردبیل من نمیرم :(
مثلا دانشجو!!!